نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خداوندا پریشانم

خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارت های مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟!_ خداوندا! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...................

[+] نوشته شده توسط zahra در 11:32 | |







پایان مهلت

می گفتːحالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم، خوش باشم،از همه خوشگل ترباشم همه فقط به من نگاه کنن، دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد. خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ،به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.نماز می خونم،روسری سر می کنم. حالا کووو تا اون موقع! خييیلی وقت دارم...... بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده، بعد از تصادف حتی فرصت استغفارهم پیدا نکرد. حجاب فرضیه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.

[+] نوشته شده توسط zahra در 10:13 | |







قضاوت کن

اسمش شد مـــــــــــد!!! شلوار لــــــی را برایمان فرستادند،اول زیاد هم بــــد نبود، بعد شد آفـــــــــت غیرت و حیا پسرانه اش از بالا کوتاه شـــد و دخترانه اش از پایین چادر شــد مانتو های بلند،مانتو ها ذره ذره آب رفت، حالا دیگر باید آن را بلــــــــــوز نامید،چادر چادری ها هم کم کم تبدیل به شنــــــل شده، یا آنقــــــدر نازک که بودنش طعنه ایست به نبودنش حالا که دیگر شلـــــوار جایش را به ساپـــورت داده، روسری ها هم که از عقب و جلو آب رفته! مانده ام فردا فرزندان این نســــــل هنوز هم مـــــــــــــــــادر را اسوه پاکی و پــــــــــــــــــــدر را مظهر مردانگی میدانند؟!!!

[+] نوشته شده توسط zahra در 10:9 | |







مــن یـکــــ دخـتــر چــادریـــم . شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار... قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانم. عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم. پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است ! من یک عالمه دوست و رفیق دارم. تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام نیز هرهفته پا برجاست ... ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ... مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ... برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجدتا خانه پیاده قدم میزنیم. دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و با خنده وشادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا ! ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم خوب است حرفهای دخترانه مان سرجایش ، شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ، کوه هم میرویم ، عکس های یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم ! یازهرا

[+] نوشته شده توسط zahra در 10:3 | |







فقط بخوان

دلت كه گرفته باشد.. شاد ترین اهتگ ها برایت روضه خوانی می کنند شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشندا و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست دلت كه گرفته باشد... نقض میشود همه ی قانون ها دل كجـــا... قانون كجـــا مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ میگذاری تار شود این خاطره ها اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !! میشود مثل روز ِ اول میشود خاطره های ناب زخمها تازه میشود باز ... .

[+] نوشته شده توسط zahra در 12:33 | |